Eshghe áßádi
یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟ ساعت 9?30 هر شب با این لالایی از رادیو میخوابیدیم گنجیشک لالا مهتاب لالا شب بر همه خوش تا صبح فردا…لالالالایی لالا ..لالایی لالالالایی لالا ..لالایی..گل زود خوابید مثل همیشه قورباغه ساکت خوابیده بیشه…جنگل لالا برکه لالا شب بر همه خوش تا صبح فردا یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟ زمستون اون وقتا تمام عشقمون این بود که رادیو بگه مدرسه ها به خاطر برف تعطیله ! یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟ علامتی که هم اکنون میشنوید، اعلام وضعیت قرمز است و معنا و مفهوم آن اینست که حمله هوایی انجام خواهد شد! محل کار خود را ترک و به پناهگاه بروید.... یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟کوچولو ها کوچولوها دستاتون بدیم به ما بریم به شهر قصه ها یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟ گنجشگکه اشی مشی …. میفتی تو اب خیس میشی ….کی میپزه اشپز باشی ….. کی میخوره حاکـــــــــــم باشــــــــی به یاد هنرمندی که تنها خوند تنها زد و در تنهایی مرد . . . یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟ مدیر مدرسه از مادرامون کادو می گرفت سر صف می داد به ما بعد می گفت: همه تو صفاشون از جلو نظام برید سر کلاساتون یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟آلوچه و تمره هندی ، بستنی آلاسکا, همشون هم غیر بهداشتی ! یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟ تقلید کار میمونه…میمون جزو حیوونه ! این جمله حرص درار ترین جمله بود تو اون زمان ! یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟ خط کشهائی که محکم می زدیم رو مچ دستمون دستبند می شد ! یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟کلی با ذوق و شوق تلویزیون تماشا می کردیم یهو یه تصویر گل و بلبل میومد: ادامه برنامه تا چند دقیقه دیگر ! یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟ کارت صد آفرین میدادن خر کیف میشدیم هزار آفرین که میدادن خوده خر میشدیم ! یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟ اما وقتی بچه بودیم گلبرگ گلها رو روی ناخنمون می چسبوندیم بعد می گفتیم لاک زدیم! یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟ کارنامه هامونو میبردیم شهر بازی که بهمون بلیط بدن شما یادتون نمیاد پسرا شیرن مثه شمشیرن…دخترا موشن مثه خرگوشن ! یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟ بستنی میهن رو که میگفت مامان جون بستنیش خوشمزه تره ! یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟پستونک پلاستیکی مّد شده بود مینداختیم گردنمون ! یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟ این بازیو پی پی پینوکیو پدر ژپتو، گُ گُ گُربه نره روباه مکار ! یادتونه !!!!...؟؟؟ هر وقت آقای نجار می رفت بیرون ووروجک خراب کاری می کرد ! یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟… سیاهی کیستی ؟منم پار30 کولا یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟ دستمال من زیر درخت آلبالو گم شده سواد داری؟ نه نه بی سوادی نه نه پس تو خر من هستی ! یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟ آهای، آهای، اهاااااای ، ننه،من گشنمه ! یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟ ماه رمضون که میشد اگه کسی می گفت من روزه ام بهش میگفتیم: زبونتو در بیار ببینم راست میگی یا نه ! یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟ اون موقعها مچ دستمون رو گاز می گرفتیم، بعد با خودکار بیک روی جای گازمون ساعت می کشیدیم مامانمون هم واسه دلخوشیمون ازمون می پرسید ساعت چنده، ذوق مرگ می شدیم ! یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟، وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم، الکی مداد رو بهانه میکردیم بلند میشدیم میرفتیم گوشه کلاس دم سطل آشغال که بتراشیم ! یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟ یک مدت مد شده بود دخترا از اون چکمه لاستیکی صورتیا می پوشیدن که دورش پشمالوهای سفید داره ! یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟ که کانال های تلویزیون دو تا بیشتر نبود، کانال یک و کانال دو ! یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟ دوست داشتیم مبصر صف بشیم تا پای بچه ها رو سر صف جفت کنیم ! یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟ عیدا میرفتیم خرید عید، میگفتن کدوم کفشو میخوای چه ذوقی میکردیم که قراره کفشمونو انتخاب کنیم:)))) کفش تق تقی هم فقط واسه عیدا بود ! یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟ خانوم اجازهههههههه سعیدی جیش کرددددددد ! یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟مقنعه چونه دار میکردن سر کوچولومون که هی کلمون بِخاره، بعد پشتشم کش داشت که چونش نچرخه بیاد رو گوشمون یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟ بچه که بودیم وقتی میبردنمون پارک، میرفتیم مثل مظلوما می چسبیدیم به میله ی کنار تاب، همچین ملتمسانه به اونیکه سوار تاب بود نگاه میکردیم، که دلش بسوزه پیاده شه ما سوار شیم، بعدش که نوبت خودمون میشد، دیگه عمرا پیاده می شدیم ! یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟ پاکن های جوهری که یه طرفش قرمز بود یه طرفش آبی بعد با طرف آبیش می خواستیم که خودکارو پاک کنیم، همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره می کرد یا سیاه و کثیف می شد ! یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟ وقتی مشق مینوشتیم پاک کن رو تو دستمون نگه میداشتیم بعد عرق میکرد، بعد که میخواستیم پاک کنیم چرب و سیاه میشد و جاش میموند دیگه هر کار میکردیم نمیرفت، آخر سر مجبور میشدیم سر پاک کن آب دهن بمالیم بعد تا میخواستیم خوشحال بشیم که تمیز شد، میدیدیم دفترمون رو سوراخ کرده ! یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟ از جلو نظااااااااااااااااام … ! یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟ اون قدیما هر روزی که ورزش داشتیم با لباس ورزشی می رفتیم مدرسه احساس پادشاهی می کردیم که ما امروز ورزش داریم، دلتون بسوزه ! یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟ سر صف پاهامونو 180 درجه باز می کردیم تا واسه رفیق فابریکمون جا بگیریم ! یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟ آن مان نماران، تو تو اسکاچی، آنی مانی کَ. لا. چی ! یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟ گوشه پایین ورقه های دفتر مشقمون، نقاشی می کشیدیم. بعد تند برگ میزدیم میشد انیمیشن یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟صفحه چپ دفتر مشق رو بیشتر دوست داشتیم به خاطر اینکه برگه های سمت راست پشتشون نوشته شده بود ولی سمت چپی ها نو بود ! یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم درستون کجاست اونا یه درس از ما عقب تر باشن ! یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟برای درس علوم لوبیا لای دستمال سبز میکردیم و میبردیم سر کلاس پز میدادیم ! یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟ با آب قند اشباع شده و یک نخ، نبات درست میکردیم میبردیم مدرسه ! یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟تو راه مدرسه اگه یه قوطی پیدا میکردیم تا خود مدرسه شوتش میکردیم ! یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟دفتر پرورشی با اون نقاشی ها و تزئینات خز و خیل ! یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟یه زمانی به دوستمون که میرسیدیم دستمون رو دراز میکردیم که مثلا میخوایم دست بدیم، بعد اون واقعا دستش رو دراز میکرد که دست بده بعد ما یهو بصورت ضربتی دستمون رو پس میکشیدیم و میگفتیم: یه بچه ی این قدی ندیدی؟؟ (قد بچه رو با دست نشون میدادیم) و بعد کرکر میخندیدیم که کنفش کردیم ! یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟تو دبستان وقتی مشقامونو ننوشته بودیم معلم که میومد بالا سرمون الکی تو کیفمونو می گشتیم میگفتیم خانوم دفترمونو جا گذاشتیم!! یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟ افسانه توشی شان رو !! یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟چی شده ای باغ امید، کارت به اینجا کشید؟؟ دیدم اجاق خاموشه، کتری چایی روشه، تا کبریتو کشیدم، دیگه هیچی ندیدم ! یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟ شد جمهوری اسلامی به پا، که هم دین دهد هم دنیا به ما از انقلاب ایران دگر، کاخ ستم گشته زیر و زبر…!! یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟ برگه های امتحانی بزرگی که سر برگشون آبی رنگ بود و بالای صفحه یه “برگه امتحان” گنده نوشته بودن یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟ زندگی منشوری است در حرکت دوار ، منشوری که پرتو پرشکوه خلقت... با رنگهای بدیع و دلفریبش آنرا دوست داشتنی، خیال انگیز و پرشور ساخته است. یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟ این مجموعه دریچه ایست به سوی….. (دیری دیری ریییییینگ) : داااااستانِ زندگی ی ی ی (تیتراژ سریال هانیکو) ! یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟یک تکه ابر بودیم، بر سینه ی آسمان، یک ابر خسته ی سرد، یک ابر پر ز باران ! یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟چیپس استقلال رو از همونایی که تو یه نایلون شفاف دراز بود و بالاش هم یه مقوا منگنه شده بود، چقدرم شور بود ولی خیلی حال میداد ! یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟ با آب و مایع ظرفشویی کف درست میکردیم، تو لوله خالی خودکار بیک فوت میکردیم تا حباب درست بشه ! یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟ هر روز صبح که پا میشدیم بریم مدرسه ساعت 6:40 تا 7 صبح رادیو برنامه “بچه های انقلاب” رو پخش میکردو ماهمزمان باهاش صبحانه میخوردیم ! یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟به نام الله پاسدار حرمت خون شهدا، شهدایی که با خون خود درخت اسلام را آبیاری کردند. این مقدمه همه انشاهامون بود ! یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟توی خاله بازی یه نوع کیک درست میکردیم به اینصورت که بیسکوییت رو توی کاسه خورد میکردیم و روش آب میریختیم اییییی الان فکرشو میکنم خیلی مزخرف بود چه جوری میخوردیم ما یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟ انگشتر فیروزه، خدا کنه بسوزه ! یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟اون موقعها یکی میومد خونه مون و ما خونه نبودیم رو در مینوشتن: آمدیم منزل، تشریف نداشتید!! یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟ بچه که بودیم به آهنگها و شعرها گوش میدادیم و بعضی ها رو اشتباهی میشنیدیم و نمی فهمیدیم منظورش چیه،بعدهمونطوری غلط غولوط حفظ میکردیم ! یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟ خانواده آقای هاشمی رو که میخواستن از نیشابور برن کازرون، تو کتاب تعلیمات اجتماعی ! یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟ دختره اینجا نشسته گریه می کنه زاری میکنه از برای من یکی رو بزن!! یه نفر هم مینشست اون وسط توی دایره، الکی صدای گریه کردن درمیآورد ! یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟ با مدادتراش و آب پوست پرتقال، تارعنکبوت درست می کردیم ! یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟ تابستونا که هوا خیلی گرم بود، ظهرا میرفتیم با گوله های آسفالت تو خیابون بازی میکردیم!! بعضی وقتا هم اونها رو میکندیم میچسبوندیم رو زنگ خونه ها و فرار میکردیم ! یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟ وقتی دبستانی بودیم قلکهای پلاستیکی سبز بدرنگ یا نارنجی به شکل تانک یا نارنجک بهمون می دادند تا پر از پولهای خرد دو زاری پنج زاری و یک تومنی دوتومنی بکنیم که برای کمک به رزمندگان جبهه ها بفرستند ! یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟ همسایه ها تو حیاط جمع می شدن رب گوجه می پختن. بوی گوجه فرنگی پخته شده اشتهابرانگیز بود، اما وقتی می چشیدیم خوشمون نمیومد، مزه گوجه گندیده میداد ! یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟ تو کلاس وقتی درس تموم میشد و وقت اضافه میآوردیم، تا زنگ بخوره این بازی رو میکردیم که یکی از کلاس میرفت بیرون، بعد بچه های تو کلاس یک چیزی رو انتخاب میکردند، اونکه وارد میشد، هرچقدر که به اون چیز نزدیک تر میشد، محکمتر رو میز میکوبیدیم ! یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟دبستان که بودیم، هر چی میپرسیدن و میموندیم توش، میگفتیم ما تا سر اینجا خوندیم ! یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟خانم خامنه رو (مجری برنامه کودک شبکه یک رو) با اون صورت صاف و صدای شمرده شمرده ش ! یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟سه بار پشت سر هم بگو: گاز دوغ دار، دوغ گازدار!! یا چایی داغه، دایی چاقه ! یا ، کشتم شپش شپش کش شش پا را ! یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟صفحه های خوشنویسی تو کتاب فارسی سال سوم رو ! یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟ یه برنامه بود به اسم بچه هااااا مواظبببببب باشییییییددددد (مثلا صداش قرار بود طنین وحشتناکی داشته باشه!) بعد همیشه یه بلاهایی که سر بچه ها اومده بود رو نشون میداد، من هنوز وحشت چرخ گوشت تو دلمه. یه گوله ی آتیش کارتونی هم بود که هی این طرف اون طرف میپرید و میگفت: آتیش آتیشم، آتیش آتیشم، اینجا رو آتیششش میزنم، اونجا رو آتیششش میزنم، همه جا رو آتیششش میزنم یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟قرآن خوندن و شعار هفته(ته کتاب قرآن) سرصف نوبتی بود برای هر کلاس، بعد هر کس میومد سر صف مثلا میخواست با صوت بخونه میگفت: بییییسمیلّـــَهی یُررررحمـــَنی یُرررررحییییییم یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟اون موقعی که شلوار مکانیک مد شده بود و همه پسرا میپوشیدن ! یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟ بااااااا اجازه ی صابخونه (سر اکبر عبدی از دیوار میومد بالا) ! یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟ تو دبستان سر کلاس وقتی گچ تموم میشد، خدا خدا میکردیم معلم به ما بگه بریم از دفتر گچ بیاریم ! همیشه هم گچ های رنگی زیر دست معلم زود میشکست، یادتونه...نه!!!!!....؟؟؟؟ روز مهمانی کوکب خانم است
نظرات شما عزیزان:
)
)))
خاطرات کودکی زیباترند
یادگاران کهن مانا ترند
درسهای سال اول ساده بود
آب را بابا به سارا داده بود
درس پند آموز روباه وکلاغ
روبه مکارو دزد دشت وباغ
سفره پر از بوی نان گندم است
کاکلی گنجشککی با هوش بود
فیل نادانی برایش موش بود
با وجود سوز وسرمای شدید
ریز علی پیراهن از تن میدرید
تا درون نیمکت جا میشدیم
ما پرازتصمیم کبری میشدیم
lady Rihanna | DESIGNER |